روایت نوجوانانی که شهادت برایشان شیرینتر از عسل بود
تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۹۶۳۲۶
گروه زندگی-فاطمه زهرا نصراللهی: تعریف حضرت «عبدالله بن حسن» و حضرت «قاسم بن حسن» را زیاد شنیدهایم، دو فرزند امام حسن(ع) که در نوجوانی یار غارِ امام حسین (ع ) عموی بزرگوارشان بودند و شهادت در راه امامشان برایشان شیرین تر از عسل بود. این دو برادر با جانشان از امامزمان شان دفاع کردند. آنها به میدان آمده بودند تا جای خالی پدرشان را برای عمو پر کنند! تصور کنید که یک نوجوانی در سن و سال این دو برادر چقدر باید آگاهی و شناخت داشته باشند که خودشان را فدای دین و ولایت کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زندگینامه این دو برادر را که میخوانیم با خودمان میگوییم کاش فرزندان ما هم این چنین بودند؛ عالم و فرهیخته و پخته و پیرو ولایت! اما تا به حال به این فکر کردهاید که برای تربیت چنین فرزندانی باید از خودتان شروع کنید. بله از خودتان! فرزندان پا جای پای شما میگذارند! آنها از همان وقتی که نطفهای بیش نیستند، ما را رصد میکنند تا زمانی که مانند یک درخت تنومند رشد کنند و به بار برسند. یقینا رشد و تربیت فرزندانی مانند حضرت عبدالله حسن (ع)، بدون بودن در زیر سایه امام حسین (ع) و پدری مانند امام حسن(ع) امکان پذیر نبود.
بانو «مجتهده گل گیری»استاد اخلاق جامعةالزهرا (س)
امروز روز پنجم ماه محرم است که به حضرت عبدالله بن حسن اختصاص دارد. ما هم در این مصاحبه سعی داریم فضایل حضرت عبدالله (ع) را برایتان روایت کنیم تا بدانید برای پرورش فرزندی «عبدالله گونه« چطور باید عمل کنید. به همین منظور با بانو «مجتهده گل گیری» استاد اخلاق جامعةالزهرا (س) و استاد درس خارج حوزه علمیه خواهران به گفتوگو نشستیم.
چطور شهادت شیرینتر از عسل میشود؟
ایثاری که حضرت عبدالله بن حسن(ع) نسبت به عموی بزرگوارشان امام حسین (ع) داشتند، را چطور ارزیابی می کنید؟ این ایثار از کجا نشأت گرفته است؟
بانو گلگیری: حضرت عبدالله بن حسن(ع) هنگام شهادت ۱۱ سال بیشتر نداشتند. ایشان کوچکترین فرزند امام حسن مجتبی(ع) بودند که هنگام شهادت پدر فقط یک سال داشتند. ضمنا ایشان برادر پدری و مادری حضرت قاسم بن حسن(ع) هم بودند. حضرت قاسم (ع) شخصیتی هستند که در شب عاشورا در پاسخ این سوال امام حسین(ع) که فرمودند: «شما مرگ را چگونه مییابید؟» گفت: «شهادت برای من شیرینتر از عسل است». حضرت عبدالله برادر چنین شخصیتی هستند. اینکه ایشان در هنگام شهادت امام حسن یکساله بودهاند نشان میدهد که پس از شهادت پدر بزرگوارشان، تربیت اولاد امام حسن مجتبی (ع) توسط امام حسین(ع) انجام شده است. از همین جا معلوم میشود که این روحیه شهادت طلبی در این سن کم از آن تربیتی که از ناحیه امام حسین(ع) القا شد و البته آن منشا پاکی از ناحیه امام حسن(ع) نیز داشتند نشأت میگیرد.
حضرت عبدالله بن حسن(ع)در میان خیمه گاه و در کنار بانوان و کودکان بودند، وقتی متوجه میشوند که امام حسین(ع) در میدان تنها ماندهاند و دشمن متوجه ایشان شده و مورد حمله و تهاجم مستقیم قرار گرفتتد، با سرعت خودشان را به حضرت امام حسین(ع) رساندند و حضرت زینب(س) که کودکان و زنان به ایشان سپرده شده بود، عبدالله را تعقیب کردند و موقعی که عبدالله به امام رسیده بود، حضرت زینب هم به ایشان رسید. امام حسین به بانو زینب فرمودند: « ای خواهرم ایشان را نگه دار و نگذار وارد صحنه مبارزه شود.» اما عبدالله خودشان را سخت به عموی بزرگوارشان چسباند و فرمود: « به خدا قسم من هرگز از عموی خودم جدا نمیشوم.» در همین حال بود که شخصی به امام(ع) حمله کرد. آن جنایتکار شمشیر را حواله امام کرد. در این میان عبدالله دست خودش را بالا آورد و خودش را به منزله یک سپر برای امام حسین(ع) قرار داد و گفت: «ای فرزند زن ناپاک میخواهی عموی من را بکشی؟» در این زمان بود که آن شخص دست حضرت عبدالله را قطع کرد.
جایگاه عبدالله(ع) جایگاه والایی در نگاه امام حسین(ع) بود.
عبدالله(ع) با آگاهی و اختیار خودش جانش را فدا کرد
این ایثار و فداکاری حضرت عبدالله بن حسن(ع) را به منزله فداکاری یک برادر زاده برای عمو است؟ یا ایشان در این جانبازی هدف دیگری را دنبال میکردند؟
بانو گلگیری: گرچه حضرت عبدالله(ع) در صحنه جنگ، امام حسین (ع) را به عنوان عمویش خطاب کرد، اما از سخنانی که از ایشان نقل شده، چنان که از قاسم بن حسن (ع) هم نقل شده است که او هم نوجوانی بیش نبود، معلوم میشود که ایشان از آن جهت که امام حسین(ع) عمویشان بود، وارد این معرکه نشدند، بلکه برای دفاع از جایگاه امامت تلاش کردند. او نه فقط امام حسین(ع) را عموی خود و پرورنده خود منصو ب میکرد، بلکه ایشان را امام خود میدانست و با اختیار و کمال آگاهی وارد عرصه کربلا و عاشورا شدند.
مادر بزرگوار این دو حضرت همراه با امام هجرت کردند و به کربلا رسیدند در حالی که حضورشان ضرورت نداشت، اما آمدند تا آنچه که دارند را فدای امام و امامت و ولایت کنند. حضرت قاسم و عبدالله را که کودک بودند را نثار امام حسین (ع) کردند و این دو بزرگوار ادای حق امام حسین(ع) را که ادای حق امام حسن(ع) بود را به این وسیله انجام دادند. حضرت قاسم و عبدالله آمدند تا جای خالی امام حسن(ع) را در عرصه کربلا پر کنند. کلمه « امّی» که حضرت عبدالله در میان میدان فرمودند، هرچند بوی خانواده دوستی را میدهد، اما این نکته نیز وجود دارد که شاید عبدالله اینکه کلمه «ام» را به جا آورد و تعبیر کرد، بیمناسبت نباشد با این «همیت» خانوادگی و محبت خانواده و پاسخ محبتهای امام را دادند و اینکه آن تربیت والا و ارزشمند حسینی را جوابگو باشند. تعبیر به امی نشان میدهد که ایشان متوجه ارتباطات خانوادگی بوده است، اما قطعا آن چیزی که آمر این حرکت شد و این جان نثاری و ایثار را از خود نشان داد، فقط مسئله خانواده نبود.
گرچه خانواده هم بوده است، اما از لابه لای گفتار این بزرگوار و حرکت ایشان همانند، برادر بزرگوارشان حضرت قاسم بن حسن، کاملا معلوم میشود که این بزرگواران متوجه مقام امامت و ولایت بودند و خودشان را جان نثار این ولایت و امامت میدانستند و وظیفه خود میدانستند. کلماتی که از آنها نقل شده است، کاملا نشان میدهد که این بزرگواران با معرفت کامل این عرصه را اختیار کردند، نه بر اساس عواطف و احساسات، بلکه به خاطر شناختی که به مقام امام داشتند و مسئله تنهایی امام را دریافتند و «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی...؟» امام حسین(ع) را پاسخ دادند و به همین جهت این چنین شهامت و ایثار و بزرگواری از آنها سر زد. به دنبال شهادت حضرت عبدالله، شاید ایشان هنوز زنده بود که امام دستانشان را به سمت آسمان بلند کرد و دشمنان و قاتلان را طوری نفرین کرد که تا به حال شخصی دیگری را این چنین نفرین نکرده بود.
همین مطلب نشان میدهد که جایگاه عبدالله(ع) جایگاه والایی در نگاه امام حسین(ع) بود. حضرت عبدالله (ع) هم متوجه اینکه چه وظیفهای در این عرصه دارند و در موقعیت تنهایی امام باید چه کنند، بوده است.
اگر مادران در خانوادهها جایگاه دینی و اسلامی و اخلاقی خود را بازیابند، قطعا میتوانیم کودکان و نوجوانانی تربیت کنیم که از عبدالله (ع) تبعیت کنند.
باید مادر، مادر پاکی باشد تا عبدالله بن حسن از دامن او عروج کند و بِرویَد!
این تبعیتی که حضرت عبدالله(ع) نسبت به امام حسین(ع) داشتند و با جان نثاری هم به دنبال حفظ کیان خانواده بودند و هم جایگاه امام رو چطور در نسل امروز میتوانیم جاری کنیم و در خانوادهها رواج دهیم؟
بانو گلگیری: عبدالله(ع) با اینکه در سنین کودکی بود، اما در این مرحله از آگاهی قرار دارند، این آگاهی را باید در کودکان و نوجوانمان انتقال دهیم. اجازه بدهید با استفاده از زندگی حضرت عبدالله به این سوال پاسخ بدهیم؛ نقل شده است: وقتی آن دشمن به امام حمله کرد، جناب عبدالله به آن جنایتکار لقبی دادند که نشان میدهد که ایشان به جایگاه خانواده توجه داشت و این فرد ناپاک نگفت مثلا تو خبیثی، بلکه فرمود: « تو فرزند زن ناپاکی هستی» یعنی اگر منشا تربیت تو یک زن پاک بود، هرگز دست به چنین جنایتی نمیزدی، اما چون مادرت ناپاک است، تو هم ناپاک بار آمدی و دست به جنایتی ناروا که منجر به از بین رفتن و شهادت خاندان امام(ع) میشود میزنی. این تعبیر از یک کودک ۱۱ساله کاملا مقام و جایگاه عمیق و علمی این نوجوان یا کودک را نشان میدهد که میفهمد و میداند چه تعبیری در مورد این قاتل رواست. چراکه اینها مسلمان بودند و معمولا در آن زمان نمازخوان هم بودند و روزه هم میگرفتند اما منشا و مربی او یک زن ناپاک بوده است.
اگر مادر آن قاتل همانند مادر عبدالله بن حسن(ع) بود و در چنین خانوادهای بزرگ شده بود و تحت اشراف و تربیت حسینی قرار میگرفت، مانند عبدالله میبود و هرگز مرتکب فجایع نمیشد، اما این کسی که مرتکب این فجایع میشود و پاکترین فرد خدا را به شهادت میرساند، قطعا از یک خانواده ناپاک سر بیرون کرده است، پس معلوم میشود عبدالله توجه به ریشههای خانوادگی و تربیت مادر داشته است. اگر امروز بخواهیم از این بزرگوار الگو بگیریم، بدیهی است که باید به کانون خانواده توجه دوباره و عمیقتری داشته باشیم و مادرانمان مادرانی باشند که از مادر عبدالله بن حسن (ع) تبعیت میکنند و از آنها الگو بگیرند. باید مادر، مادر پاکی باشد تا عبدالله بن حسن از دامن او عروج کند و بِرویَد، اگر مادران در خانوادهها جایگاه دینی و اسلامی و اخلاقی خود را بازیابند و به این اصل مهم توجه شود، قطعا میتوانیم کودکان و نوجوانانی داشته باشیم که از عبدالله (ع) تبعیت کنند و الگو بگیرند، وگرنه ممکن نیست.
اگر کودکان در خانوادههای بدون تربیت دینی و بدون معنویت لازم بار بیایند، اگر از مادران پاک و نمونه تاثیر نگیرند؛ هرگز نخواهند توانست در این مسیر الهی و ایثارگری و در این موقعیت از علم و دانش و بینش صحیح برخوردار باشند. مسلما تربیت مادر حضرت عبدالله (ع ) که مادر حضرت قاسم (ع) هم بوده تربیت فاخری بوده است، البته امام حسن(ع) قطعا این بانوی بزرگوار را با شناخت انتخاب کردند و ایشان هم فرد مستعدی بوده است و بعد هم مدتی با امام حسن (ع) زندگی کرده و تحت اشراف تربیتی دینی حضرت امام حسن (ع) قرار گرفته است و بعدا هم فرزندانش تحت ولایت امام حسین (ع) قرار گرفتند. این بزرگواران با این تربیت بود که موقعیت امام را درک کردند فهمیدند که عرصه کربلا و عاشورا و این عرصه جانبازی به چه معنایی است. وقتی حضرت قاسم یک نوجوان در وصف شهادت میگوید: «شهادت برای من شیرینتر از عسل است». یعنی این نوجوان جایگاه شهادت را درک کرده و اینکه در رکاب امام و ولی و مربی خودش جانبازی کند و به مقام والای شهادت ارتقا پیدا کند، را درک میکند و این ممکن نبود، مگر با یک تربیت صحیح دینی.
امروز هم ما باید بر مسئله تربیت دینی متمرکز شویم و از خانواده شروع کنیم. از مادران بزرگوار در مکتب دین تربیت شده بهره بگیریم و تلاشمان را برای آوردن و تربیت کردن فرزندانی که بتوانند پیرو عبدالله و قاسم حرکت کنند، داشته باشیم. باید این مسیر را طی کنیم. بدون یک خانوادهای که دارای ارکان سالم فکری و اخلاقی و بینشی صحیح دینی باشند، نمیتوانیم به این جایگاه صعود کنیم. نمیتوانیم فرزندان و افراد و کودکان و نوجوانانی داشته باشیم که راه عبدالله را طی کنند، مگر اینکه آنها تحت اشراف خانوادهای تربیت یافته و دیندار قرار بگیرند.
گر قرار باشد کسانی پیرو خط و تفکر و نحوه ایثارگری حضرت عبدالله (ع) باشند باید دارای یک خانواده والا باشند.
جایگاه خانواده در تربیت فرزند
در تربیت خانوادگی حضرت عبدالله(ع) چه چیزی بیشتر پررنگ است؟ چطور میتوانیم نسل امروز را به نسل حضرت عبدالله بن حسن (ع) گره بزنیم؟
بانو گلگیری: از حضرت عبدالله (ع) در تواریخ و کتب معتبر مطالبی نقل شده است که ایشان همان موقعی که وارد عرصه و میدان عاشورا و قتلگاه امام حسین (ع) شدند نشان میدهد که حضرت متوجه مسئله امامت بودند، هرچند عِرق خانوادگی و توجه به خانواده هم در کلمات و رفتار ایشان موج میزند، اما امر مهمتر مسئله ولایت بوده است که نباید فراموشش کنیم. مثلا نقل شده است که حضرت عبدالله فرمود: «اگر مرا نمیشناسید منم فرزند حسن که نواده پیامبری است که او برگزیده و امین بود و این حسین (ع) است که در میان مردمی قرار گرفته است که خدا آنها را از باران سیراب نکند.» این حرف را که ایشان زد دنباله آن را امام ادامه داد و قاتل عبدالله را نفرین کردند: «خداوند باران رحمتش را از این مردم قطع کند». یا نقل شده است که عبدالله گفته است اگر مرا نمیشناسید من فرزند حیدرم یعنی این که من مثل علی و فرزند او هستم و از او پیروی میکنم که ایشان شیری بودند و من هم همانند او هستم و وقتی به دشمن هجوم بیاورم، مانند طوفانم و آنها را قتل عام میکنم.
این حرف یعنی از چه خانوادهای است و از چه تربیتی است. برخی هم گفتند که از همان لحظاتی که حضرت عبدالله به میدان آمد تا خودش را به امام برساند، افرادی از دشمن را به قتل رساند چون شمشیر با خود همراه کرد. برخی از بزرگواران هم در کُتب خود قید کردند که حضرت عبدالله موفق شد برخی از دشمنان را به درک واصل کند. اینها نشان میدهد که کاملا متوجه مقام امامت، امام حسین و خاندان خودشان بودند و همان نکتهای است که اهمیت خانواده را میتوان از کلمات این بزرگوار استفاده کرد، چون که موقع رجز خوانی به اصل و نصب و خاندان پاکش اشاره میکند. پس معلوم میشود که اگر قرار باشد کسانی پیرو این خط و تفکر و نحوه ایثارگری باشند باید دارای یک خانواده والا باشند.
یک خانوادهای که تربیتشان تربیت ایثار گرانه و موحدانه باشد و ایشان به این نکته توجه کرده و به رخ دشمن کشیده است که من فرزند رسول الله هستم و فرزند حیدرم که دلیر و شجاع بود. اینها کاملا خط خانواده و جایگاه والای تربیت خانوادگی را نشان میدهد که امیدواریم ما کاملا مسئله خانواده را بازخوانی کنیم و جایگاهش را بشناسیم و اگر میخواهیم فرزندانی داشته باشیم که بخواهند مسیر الهی و حسینی را طی کنند، لازم است قدم به قدم از آنها پیروی کنیم؛ از نحوه تربیت خانوادگی این بزرگوار یعنی حضرت عبدالله بن حسن بن علی (ع) برخوردار بوده است.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: عبدالله امام حسین عاشورا کربلا سبک زندگی حضرت عبدالله بن حسن ع کودکان و نوجوان حضرت عبدالله معلوم می شود شیرین تر از عسل نشان می دهد نقل شده خانواده ها داشته باشیم امام حسین ع قاسم بن حسن یک خانواده خانواده ای امام حسن ع عبدالله ع حضرت قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۶۳۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید حسین اسکندرلو را بیشتر بشناسیم
گردانهای حضرت علیاصغر و المهدی زودتر از دیگر گردهانهای عملکننده درگیر نبرد با دشمن شدند. در همان ساعتهای نخست درگیری تعدادی از تانکهای دشمن منهدم شدند و تلفات زیادی دادند. تا اینکه صبح ۱۲ اردیبهشت سال ۶۵ تقریبا درگیری تن به تن میان رزمندگان ایرانی و عراقی در رملهای فکه آغاز شد.
به گزارش ایسنا، حسین اسکندرلو دوازدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۴۱ در جنوب تهران به دنیا آمد. در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ از اولین کسانی بود که با تصرف پادگان تسلیحاتی خیابان پیروزی تهران، به مردم کمک کرد.
پس از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی به حراست از آرمانهای مردم پرداخت و پس از آن به عضویت رسمی سپاه در «گردان ۷» پادگان امام حسین (ع) درآمد. با شروع جنگ تحمیلی راهی جبههها شد و در سمتهایی چون معاونت گردان حنین، عضو شورای فرماندهی سپاه سر پلذهاب، مسئول بسیج سپاه غرب و فرمانده گردانهای سلمان، زهیر و علیاصغر (ع) به دفاع از میهن اسلامی پرداخت که در این مدت چندین بار نیز مجروح و شیمیایی شد و در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۵ درعملیات «سیدالشهدا (ع)» منطقه «فکه» بر اثر اصابت گلوله مستقیم دوشکا به گردنش در روز تولدش به شهادت رسید.
سردار ابوالفضل مسجدی از همرزمان شهید حاج حسین اسکندرلو و مسئول روایتگری و زیارتگاههای کل سپاه در گفتوگو ایسنا، درباره لحظه شهادت این فرمانده شجاع و عملیات «سیدالهشدا(ع)» میگوید: این عملیات روز ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در پی اجرای استراتژی «دفاع غیرمتحرک» عراق به مرحله اجرا درآمد. عراقیها توانسته بودند در این زمان تا نزدیکیهای «فکه» و «تپه سبز» پیشروی کنند. اگر جلوی عراقیها گرفته نمیشد میتوانستند تا جاده اندیمشک ـ اهواز بیایند. به همین خاطر، حاج علی فضلی که آن زمان فرماندهی گردانهای لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) را بر عهده داشت، تمامی فرمانده گردانها را در ساختمان نجف اشرف فرا خواند و به آنها یادآور شد که نیروی زمینی سپاه به ما تکلیف کرده است تا عملیاتی برای مقابله با پیروی دشمن انجام بدهیم.
این فرمان باید در کمترین زمان ممکن انجام میشد. از آنجایی که مدتی عملیاتی در منطقه طراحی و اجرا نشده بود تعدادی از نیروها در حال بازگشت به تهران بودند. حاج حسین، خیلی زود کسی را به راهآهن فرستاد تا بچهها باز گردند. طرح و نقشه عملیات در ۴۸ ساعت ریخته شد. در خاطرم هست که ۶ گردان از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) برای انجام این عملیات آماده شدند. گردان «علیاصغر» به فرماندهی حاج حسین اسکندرلو، گردان «المهدی» به فرماندهی شهید حسنیان، گردان «علیاکبر» به فرماندهی برادر تقیزاده، گردان «زینب» به فرماندهی حاج خادم و گردان «قاسم» به فرماندهی غلامی آماده شدند. نیروهای حسین اسکندرلو در اردوگاه «فرات» در دزفول مستقر بودند.
گردانهای حضرت علیاصغر و المهدی زودتر از دیگر گردهانهای عملکننده درگیر نبرد با دشمن شدند. در همان ساعتهای نخست درگیری تعدادی از تانکهای دشمن منهدم شدند و تلفات زیادی دادند. تا اینکه صبح ۱۲ اردیبهشت سال ۶۵ تقریبا درگیری تن به تن میان رزمندگان ایرانی و عراقی در رملهای فکه آغاز شد. در این درگیریها حدود ۹۷ تن از نیروهای گردان علیاصغر به شهادت رسیدند. با ادامه نبرد، حاج حسین نیز بر اثر اصابت گلوله مستقیم دوشکا به گردنش در روز تولدش و در گردانی که نامش با نام طفل شش ماهه امام حسین (ع) بود به شهادت رسید.
من یک سرباز به نام «شهید صالحیان» داشتم که حاج حسین بسیار با او احساس دوستی میکرد. به همین خاطر از من خواست تا صالحیان همراهش باشد. پس از شهادت حاج حسین، من از شهید صالحیان شنیدم که حاج حسین اسکندرلو شب پیش از شهادتش گفته است: «امشب شب عاشورا است، حفظ انقلاب و این منطقه خون میخواهد و اگر نتوانیم این منطقه را حفظ کنیم دشمن تا جاده اندیشمک ـ اهواز پیش خواهد آمد.»
به گزارش ایسنا، در این عملیات همچنین شهیدان «سیدمهدی اعتصامی»، «سیدمجتبی زینال الحسینی»، «اصغر کاظمی»، «علی دهقان سانیچ» و «سعید منتظری» از جمع همسنگران تخریبچی لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) در بازگشایی معبر برای رزمندگان به فیض شهادت نائل آمدند.
انتهای پیام